ترس..
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی، کمی از یادها رفته...
درباره وبلاگ


مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: 1:31 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

پروانه ها هم به سوگ نشسته اند

 

 

 

 در غم آمدن محرمت  در غم ماتمت

 

 

 

 در غم از دست دادن علی اصغرت


در غم بی پدر شدن رقیـــه

برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : Mohammad sadeghi


برادری به تعداد نیست ،

 

به وفاداری است

 

یوسف 11 برادر داشت و حسین تنها عــــباس را

 

وفا داری به برادری نیست

 

 

حسین زینـــب داشت .

برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

خبر از حنجره شاه ولا می اید

 
 

 

خبر از قافله کرببلا  می اید

 

 

 

ایها الناس به این نکته توجه دارید؟

 

 

 

دوروز دگر  ماه بلا می اید



  در عزای شه دین کرببلا می لرزد


نه همین کرببلا


ارض و سمــــا می لرزد



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

زمین را هنگامی دوس دارم که قدمهای تو مانند ترانه برایم لالایی باشند
زمان را آن هنگام دوست دارم که کنار بودنت راباتمام وجودم حس کنم
باران را وقتی دوست دارم که تنها چتر من و تو زیر آن باز نباشد
برای داشتنت حاضر به پرداخت تمام جان و دارییم هستم
عشق را آن زمان دوست دارم که بهت ثابت شود
خزان را وقتی دوست دارم که کنارم باشی
نفس را آن هنگام که با تو بکشم
و خدارا وقتی که مشغول خلق
چشمان زیبایت بود



ادامه مطلب ...
برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

تو کــــــ ـــدام گوشہ ے زندگیم جا خوش کردے؟؟

  کہ بہ هَــــر طَــــرف مےچَرخم

  خیــــالم آیینہ گــــ ــردانِ تَصویـــ ـــرت مےشود

  دلـــگرم مےشَوم....

 بہ تکرار گرماے ِلبخندتـــــــ

  و پـَـــــــر م میدهم هرچه غم را




ادامه مطلب ...
برچسب:, :: 23:56 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

چه رسم جالبی است !!!

محبت را میگذارند پای احتیاجت...

صداقتت را میگذارند پای سادگیت...

سگویت را میگذارند پای نفهمیت...

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت...

و وفاداریت را پای بی کسیت...

وآنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی وبیکس ومحتاج!!!

آدمها آنقدر زود عوض میشوند...

آنقدر زود که تو فرست نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی  وببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است....

زیاد خوب نباش...

زیاد دم دست هم نباش...

حکایت ما آدم ها ...

حکایت کفشاییه که ....

هر کدومشون...

هر چه قدر شیک باشند ...

هر چقدر نو باشند...

تا همیشه ...

لنگه به لنگه اند...

کاش..

خدا وقتی آدم ها می آفرید...

جفت هرکس را باهاش می آفرید ...

تا این همه آدم های لنگه به لنگه زیر این سقف ها...

به اجبار ,,خودشون رو جفت نشون نمی دادند...

زیاد هم خوب باشی دل آدم ها را  می زنی..

آدمها این روزها عجیب به خوبی ,,به شیرینی ,,آلرژی پیدا کرده اند...

زیاد که باشی ,,زیاد می شوی!!

برچسب:, :: 22:24 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

مقصر این همه عشق تو بودی ,,خودت به راهی رو برام وا کن..

خودت این دقیقه ها جدا شو ,, برای دل کندن من دعا کن...!

برچسب:, :: 12:44 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

 

بایستی با روح خود آشنا شده و سعادت را در اعماق روح و قلب خود جستجو کنیم . فیثاغورث
 
برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

اگر پنداری توان پیش بردن ما را نداشته باشد همان به که زودتر رهایش کنیم . حکیم ارد بزرگ



ادامه مطلب ...
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


خداوندا من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم خداوندامن از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساسمن از نارفیقی های این دنیا میترسم خداوندامن از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودنمن از ماندن چو مرداب میترسم خداوندامن از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم خداوندامن از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم خداوندامن از خود نیز میترسم خداوندا پناهم ده