ترس..
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی، کمی از یادها رفته...
درباره وبلاگ


مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم

برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
گر تو آزاد نباشي، همه دنيا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر كجا هست، زمين تا به ثريا قفس است
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد
همه‌جا در نظر مردم دانا قفس است



" فریدون مشیری "

برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواندچ



حمید مصدق

برچسب:, :: 1:19 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهر
دروغی بیش نبوده است...

برچسب:, :: 1:18 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

کدام خیابان را بگردم
کدام کوچه را؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم
بر چارچوبش ظاهر شوی تو
و بازم بشناسی مرا از من
به آغوشم بگیری و

نپرسی هرگز
که چه به روزگارم آورده است
روزگار بی تو ماندن های بسیار!

برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

زیر باران گریه کردم

تو ندیدی

با نگاهی پُر ز اشک خنده کردم


تو ندیدی

باز هم معرفتت ای باران

وقت باریدن من باریدی

بر غروری خُرد شده مرهم شدی

اندکی آبرو از بی کسی ام مانده بود

تاب نیاوردی

به صد ها قطره ی اشک خریدی

برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

نفسم بود ،
رفت ،
حال جسدم
راست راست در دنیای زندگان عبورُ مرور می کند ...!!!


حبیب صلحی زاده
برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

بگذار اعتراف کنم بر این ایمان رفته از دست
دوستت دارم
زیاد دوستت دارم
و این تنها خیانتی بود که با خودم کردم
ذهنم یک انزوای طولانی مدت میخواهد
تنها میان تن هایی از جنس انسان

مرا ببخش که هستم
مرا ببخش که بودنم دلیل به نبودنت شد
مرا ببخش که سیگار به سیگار دود میکنم خاطراتت را
و باز پاکتی دیگر
به امید سرطانی از جنس خوشبختی
که شاید
انکار کنم موجودیتم را
تکلیف مشخص بود از اول
شروع عاشقی یعنی پایان اتاقی که آفتاب داشت
مرا ببخش که گاه به گاهی خوابت را می دیم
مرا ببخش که زیر آوار سنگین گناهانم دفن می شوم
مرا ببخش
.......................................................
می دانی درد یعنی چه؟
درد یعنی آهنگی را نفهمی که چه میگوید و
از سر شب هزار بار گوش دهی به یادی
و تصور کنی آن چیزی را میگوید که تو می خواهی
سفر شروع بود اما
قدم در راهی میگذارم که نرفته بنبست بود


محمد ولی فروتن

برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

جا مانده است
چیزی جایی..
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد ...

نه موهای سياه و
نه دندانهای سفيد ......

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 63
بازدید کل : 37817
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


خداوندا من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم خداوندامن از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساسمن از نارفیقی های این دنیا میترسم خداوندامن از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودنمن از ماندن چو مرداب میترسم خداوندامن از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم خداوندامن از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم خداوندامن از خود نیز میترسم خداوندا پناهم ده