ترس..
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی، کمی از یادها رفته...
درباره وبلاگ


مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: 3:27 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

دم میدهی به سینه که طوفانی ام کنی

تا زائر شکسته ی بارانی ام کنی

 

ده شب گذشت خوب نمک گیرتان شدم

میخواستی که تشنه ی مهمانی ام کنی

 

حالا که تشنه ات شدم آبی بریز تا

با روضه های فاطمه قربانی ام کنی

 

من را ببر به روضه ی یابن الشبیب ها

تا میهمان شاه خراسانی ام کنی

 

با ناله های عمه تان زار میزنم

آتش بزن که شام غریبانی ام کنی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



خداوندا من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم خداوندامن از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساسمن از نارفیقی های این دنیا میترسم خداوندامن از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودنمن از ماندن چو مرداب میترسم خداوندامن از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم خداوندامن از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم خداوندامن از خود نیز میترسم خداوندا پناهم ده