ترس..
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی، کمی از یادها رفته...
درباره وبلاگ


مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : Mohammad sadeghi

i‎‏
کنار ایستگاه مترو ایستاده بود. با بسته های فال در دست. بر خلاف همکارانش، داد نمیزد. التماس نمی کرد. سکوت کرده بود در انتظار مشتری. پرسیدم: فال حافظ چند؟ گفت دویست تومان. کوچکترین اسکناسی که در جیب داشتم هزار تومانی بود. اسکناس را دادم و گف
تم که یکی از آنها را به من بده.

مانند یک ورق باز حرفه ای، آنها را مخلوط کرد و یکی را بیرون کشید. دیدم درب پاکت خوب نچسبیده. انگار قبلاً کسی فال را خوانده!

گفتم: تقلب می کنی. اینقدر پول میگیری تازه فال دست دوم می دی؟ این رو قبلاً به یکی دادی!

گفت: نه! نه! شما اولین نفرید.

کمی که اصرار کردم گفت:«هر روز صبح یک بسته فال می خرم. یکی یکی آنها را باز میکنم. از میان صدوپنجاه غزلی که در بسته هست، پنجاه تا را دور می ریزم. آنهایی را که خوب و امیدبخش هستند نگه میدارم»

پرسیدم برای چی؟ تو برای هرصدو پنجاه غزل پول داده ای! گفت: «کسی که فال می خرد، یا به فال اعتقاد ندارد و برای خوشحالی من فال می خرد، یا به فال اعتقاد دارد و در پی سرنوشتش می گردد. اگر برای خوشحالی من می خرد، بگذار با خواندن یک غزل مثبت و امیدبخش شاد باشد. اگر در پی سرنوشت خویش است، بگذار با خواندن غزلی امیدبخش، انگیزه و روحیه ای بیشتر برای مواجهه با آینده پیدا کند».



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 37821
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



خداوندا من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم خداوندامن از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساسمن از نارفیقی های این دنیا میترسم خداوندامن از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودنمن از ماندن چو مرداب میترسم خداوندامن از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم خداوندامن از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم خداوندامن از خود نیز میترسم خداوندا پناهم ده