ترس..
مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی، کمی از یادها رفته...
درباره وبلاگ


مرا اینگونه باور کن... کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن
آخرین مطالب
نويسندگان
برچسب:, :: 22:25 :: نويسنده : Mohammad sadeghi
و که میدونستی من تکیه گاه محکمتم
بگو با من دیگه چرا دِ آخه نوکرتم
من که هر دقیقه ام وابسته به دقیقه ی تو بود
من که حتی لباس تنم به سلیقه ی تو بود
منی که دست هیچ کسی رو با وجودم نمی گرفتم

 تو باعث شدی که توی قلبم بمیره نفرت

رسیده وقت رفتن
هر چند، من از دلت خیلی وقته رفتم
باشه تو بردی و اینا برات افتخارن
هه ، تو ختم عالمیو منم اِندِ خامم
فک نکنی اهل جبران یا انتقامم
خودم باید دقت میکردم تو انتخابم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 37820
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



خداوندا من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم خداوندامن از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساسمن از نارفیقی های این دنیا میترسم خداوندامن از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودنمن از ماندن چو مرداب میترسم خداوندامن از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترسم خداوندامن از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم خداوندامن از خود نیز میترسم خداوندا پناهم ده